نمیدانم تا به حال این موضوع چقدر توجه شما را به خود جلب کرده، اما واقعیت این است که اغلب ما ایرانیها برای موفقیت منتظر یک معجزهایم که آنرا “شانس” مینامیم. نقش فاکتور شانس آن قدر در مدل ذهنی ما برای موفقیت پر رنگ است که تقریبا تمامی فاکتورهای دیگر را تحت تاثیر خودش قرار میدهد.
یکی از ابتداییترین تبعات گشتن به دنبال شانس هم از این شاخه به آن شاخه پریدن مداوم است. نادرند افرادی که در مسیر زندگی فردی و حرفهای خودشان تصویر آرمانی و برنامه 10 سال آینده را داشته باشند. کم کم این بزن و در روها به بخشی از فرهنگ اجتماعی ما تبدیل شده است.
همه میخواهند یک شبه ره صد ساله بروند و میلیونر و میلیاردر شوند. بیراه نیست اگر بگوییم که اغلب ایرانیها خود را در قمارخانهای تصور میکنند که از این میز به آن میز و از این بازی به آن بازی به دنبال اقبال گمشدهای میگردند که شاید روزی به آنها روی آورد. شاید یکی از زمینههای اصلی آمار بالای فساد و جرم و جنایت هم همین موضوع باشد.
اگر چه مجالی برای نقد این مدل ذهنی و عوامل شکلگیری آن در جامعه ایرانی نیست اما اجالتا به همین نکته اکتفا میشود که حتی اگر با اتکای به شانس بشود راه صد ساله را یک شبه طی کرد و موفق شد، حفظ موفقیت و ماندن در اوج به طور قطع با شانس امکانپذیر نیست.
واقعیت این است که موفق شدن و موفق ماندن مستلزم داشتن خصایص، مهارتها و رفتارهایی است که هیچ رابطهای با شانس ندارند.
علیرضا قنادان
برچسبها:بازاریابی, فروش, کسب و کار